نمايشگاه آثار تجسمی هاشم بدری مبتکر آموزش نقاش، روز دوم تيرماه با حضور سردار خضرايی مدير عامل باغ موزه دفاع مقدس و ترويج فرهنگ مقاومت، دکتر صلاحی رئيس سازمان اسناد و کتابخانه ملی، دکتر منصوری معاون مرکز اسناد انقلاب اسلامی،حجه الاسلام فخرزاده مدير گروه تاريخ شفاهی موسسه حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری و جمعی از هنرمندان ايثارگر در گالری کارون باغ موزه دفاع مقدس گشايش يافت.
در اين نمايشگاه پنجاه اثر با موضوعات طبيعت و فيگوراتيو از هاشم بدری هنرمند جانباز و صاحب تکنيک کاردک بدريسم به نمايش در آمده است.
هاشم بدری مبتکر آموزش نقاشی به نابينايان اولين جانبازی است که آثارش در باغ موزه دفاع مقدس و ترويج فرهنگ مقاومت به نمايش در میآيد و علاقمندان میتوانند تا پانزدهم تير ماه از ساعت ۹ تا ۱۸ از اين نمايشگاه بازديد کنند.
به همين مناسبات با حضور در افتتاحيه نمايشگاه با وی پای مصاحبه نشست.
* از نحوه ورود خود به صحنه ۸ سال دفاع مقدس بگوييد.
پس از اخذ ديپلم به اصفهان رفتم تا برای خلبانی هوانيروز اقدام کنم اما از لحاظ شرايط جسمی نمیتوانستم فرامين خلبانی را انجام بدهم و به نيروی زمينی منتقل شدم. دوره ديديم و فرمانده تانک شدم و پس از حضور در جبهه سال ۱۳۶۰ طی پدافندی از ناحيه پا و کمر به افتخار جانبازی نائل شدم.
* روزی که مجروح شديد را به ياد داريد؟
بله، صبح زود بو د و عراقیها حدود ۳۰۰ متر با ما فاصله داشتند طوری که صدای راديوی آنها هم به گوش ما میرسيد که برای ما پيامهای منفی ابلاغ میکردند. ساعت ۷ صبح بود. داشتيم آماده میشديم صبحانه بخوريم. ناگهان صدای انفجاری آمد و من احساس کردم در پايم يک سوزشی ايجاد شد بعد متوجه شدم که ترکش خوردم و در يک حالت شوک قرار گرفتم. قبل از جراحت هم در خرمشهر شيميايی شدم.
* از چه زمانی به نقاشی علاقمند شديد و نقاشی روی آورديد؟
از همان ابتدای کودکی علاقه زيادی به نقاشی کردن داشتم و هميشه يک دلشوره و اضطرابی داشتم و هنگامی که خط خطی میکردم حس و حال خوبی داشتم. وقتی وارد باغی میشدم که درختها بودن متوجه گذر زمان نمیشدم. اين شد که وقتی فهميدم نقاشی کنم حال خوبی دارم، شروع به نقاشی کردن کردم. زمانی روی مدل يک مقداری رئاليست و کلاسيک کار میکردم
* از چه سالی شروع کرديد؟
سالی که مجروح شدم و در خانه بودم و شروع کردم از مدل نقاشی کردن اما بعد متوجه شدم از اين روش روحم را ارضا نمیکند نتيجه ايی را که بر روی صفحه میدهد را خودم میدانم چه چيزی است. شروع کردم خط خطی کردن با مداد، بعد از درون خط خطی کردن اشکالی میيافتم. بعد رنگ را داخل کردم؛ و چون نمیتوانستم بروم برای خريد وسايل، از کاردکی که برای مخلوط کردن رنگها داشتم استفاده کردم. يک روز که داشتم کار میکردم ديدم که يک استوانه کشيده شده شبيه تنه درخت است؛ و اين انگيزه ايی بود که من به تکنيک درخت را آغاز کنم.
* چگونه متوجه شديد که میتوانيد اين سبک را به نام خود ثبت و معرفی کنيد؟
چون مادرم و برادرهايم هر سه فرانسه بودند و برای آنها نقاشی میفرستادم و آنها در نمايشگاه میگذاشتند؛ و از من دعوت کردند که فرانسه بروم. در آنجا از من خواستند که اين سبک را به اسم خودم ثبت کنم.
* جبهه و جنگ چه تأثيری در انتخاب سوژه و سبکتان دارد؟
خيلی تأثير دارد استقامت و مقاومت در برابر مشکلات و از طرفی ياد میگيريم مسئوليت پذير باشيم قانون مدار باشيم؛ و مقاومت کنيم؛ و به داشتهها و ارزشهايی که داريم را بهش بها بدهيم و از آن دفاع کنيم.
* تا کنون چند نمايشگاه برگزار کرده ايد؟
در يک هفته ۲۰ تا ۲۵ اثر میتوانم توليد کنم و برای همين تعدد نمايشگاههايم خيلی بالاست به طوری که تا کنون بيش از ۵۰ نمايشگاه شخصی و گروهی برگزار کردهام.
قرار بود نمايشگاهی از آثارش در حاشيه کنفرانس لاهه در راستای مظلوميت جانبازان شيميايی برگزار کند که مجموعه نقاشیهايش زبان گويای حال مصدومين شيميايی بوده اما چرا اين نمايشگاه پيگيری و برگزار نشد را مسئولان بايد پاسخ دهند.
* نخلها هم در بين نقاشیهايتان جايگاهی دارند؟
نخلها برايم از احترام خاصی برخوردارند و تنها زمانی به سراغشان میروم که میخواهم حال و هوای دوستان شهيدم را زنده کنم.
اوايل شروع به کار نخلستان بی سر شلمچه را میکشيدم و يکی از اين يادبودها را بهم. موزه دفاع مقدس خرمشهر اهدا کردم.
هرچند زندگی با تنه درختان منفعت مالی برايش نداشته اما میخواهد که ديگران نيز همجوار اين بی زبانان گويا شوند، چرا که دوستان درختان هميشه خندانند.
سرباز بازنشسته ارتش است. او که سرشار از احساس است و تاب رنج و ناراحتی مردمش را نداشت بر اثر فشارهای روحی در سال ۱۳۸۶ درگير بيماری سرطان میشود.
اما هم اکنون بهبودی خود را بدست آورده وي اين پيروزی و غلبه بر بيماری را مديون کمک به کودکان نابينا و حضور پزشکان حاذق ايرانی در کنارش میداند و میگويد: در حال حاضر بهبود يافتهام اما همچنان دارو مصرف میکنم، دچار سرطان غدد لنفاوی شدم و درمان قسمتی که ترکش حضور دارد تأثير گذاشته است.
* چند ترکش در بدنتان وجود دارد؟
۲ ترکش در پا و يکی در کمر است ونمی شود به آن دست زد. پای چپم بر اثر برخورد ترکش ۳ سانتيمتر کوتاه شده است و حدود سه سال بر روی ويلچر زندگی کردم و اکنون به کمک عصا بر روی پاهای خود راه میروم. وی بهترين دوستان خود را درختان معرفی میکند؛ و میگويد: يکی از نقاشیهايم را به يک دختر نوجوان نابينا هديه دادم؛ او پرسيد که من هم میتوانم نقاشی کشيدن را ياد بگيرم؟ اين انگيزهای شد که من با اين دختر خانم نابينا نقاشی کار کنم.
* چگونه به نابينايان نقاشی آموختيد؟
برای اينکه بتوانم به او نقاشی ياد بدهم، چندين روش و تکنيک را پيش خودم امتحان کردم. بهزيستی اهواز کلاسی را برای ما تشکيل داد که در آن کلاس ۱۵ نفر هنرجو کم بينا و نابينا بود، اينگونه توانستيم با کمک بچههای نابينا چگونه نقاشی کردن را ياد بدهيم يعنی خودکار را بر روی صفحه کاغذ میگذارند، اثری که بر روی کاغذ میگذارد، آنها میتوانند خط را ادامه بدهند و هدايتش کنند و شکل مورد نظرشان را بکشند. برای رنگها کد گذاری میکنند و آنها متوجه میشوند که چه رنگی است و چون عضو انجمن نقاشان فرانسه بودم، چندين بار در مسابقات نقاشی شرکت کردم و سه بار برنده جايزه اول نقاشی شدم.
اطمينان دارم که عشق و علاقه به وطن و ايمان به حق نبود هرگز به آب نمیزدم. اما عشق به وطن احساس گرمی به من داد که هيچ متوجه سختی آن نشدم.
* از روزهای به ياد ماندنی جنگ برای خوانندگان بگوييد.
يک صبح پاييزی بيدارم کردند و گفتند شما شنا بلد هستيد؟ کسی آن سوی رودخانه، گردان را صدا میزند اما نمیدانيم چه میگويد.
وارد آب شدم اما آنقدر سرد بود که طاقت از جانم ربود، برگشتم با گريس و روغن تمام بدنم را پوشاندم.
وارد آب شدم تا آن سوی نهر شنا کردم. پيک از سوی معاونت بود که برای اعلام وضعيت و جابهجايی آمده بود تا توسط نيروهای دشمن غافلگير نشويم.اطمينان دارم که عشق و علاقه به وطن و ايمان به حق نبود هرگز به آب نمیزدم. اما عشق به وطن احساس گرمی به من داد که هيچ متوجه سختی آن نشدم؛ و اين خاطره ماندگار من از دفاع مقدس و چون من فرمانده تانک بودم و از بسيجیهای هم رزمم که میدانستم تجربه و آمادگی زيادی ندارند حفاظت میکردم؛ و نزديکتر از خانواده در جبهه به ما آنها بودند.
منبع: https://www.handicapcenter.com/2013/07/06/3611